پیشگیری یا درمان؟
 
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
سلام دوست عزیز.خوشحال میشم آدرس وبلاگ من رو در وب خودت بذاری. بازهم به وب من سربزن.ممنونم





صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 25 صفحه بعد

تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره دورافتاده برده شد، او با بیقراری به درگاه خداوند دعا می‌کرد تا او را نجات بخشد، او ساعتها به اقیانوس چشم می‌دوخت، تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمی‌آمد.
سرآخر ناامید شد و تصمیم گرفت که کلبه ای کوچک خارج از ساحل بسازد ....

تا از خود و وسایل اندکش را بهتر محافظت نماید، روزی پس از آنکه از جستجوی غذا بازگشت، خانه کوچکش را در آتش یافت، دود به آسمان رفته بود، بدترین چیز ممکن رخ داده بود، او عصبانی و اندوهگین فریاد زد: «خدایا چگونه توانستی با من چنین کنی؟»


صبح روز بعد او با صدای یک کشتی که به جزیره نزدیک می‌شد از خواب برخاست، آن می‌آمد تا او را نجات دهد.


مرد از نجات دهندگانش پرسید: «چطور متوجه شدید که من اینجا هستم؟
آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، دیدیم


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 25 صفحه بعد

 زنى به حضور حضرت داوود (ع) آمد و گفت: اى پیامبر خدا، پروردگار تو ظالم است یا عادل؟
داوود (ع)

فرمود: خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند. سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟ 
زن گفت : من بیوه زن هستم و سه دختر دارم ، با دستم، ریسندگى مى کنم ، دیروزشال بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مى بردم، تا بفروشم، و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم، ناگهان پرنده اى آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد، و تهیدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش کودکانم را تامین نمایم
 .
هنوز سخن زن تمام نشده بود، در خانه داوود را زدند. حضرت اجازه وارد شدن به خانه را داد. ناگهان ده نفر تاجر به حضور داوود (ع) آمدند، و هر کدام صد دینار (جمعا هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: این پولها را به مستحقش بدهید. حضرت داوود از آن ها پرسید: علت این که شما دسته جمعى این مبلغ را به اینجا آورده اید چیست ؟
عرض کردند : ما سوار کشتى بودیم ، طوفانى برخاست ، کشتى آسیب دید و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم ، ناگهان پرنده اى دیدیم ، پارچه سرخ بسته ای سوى ما انداخت ، آن را گشودیم ، در آن شال بافته دیدیم ، به وسیله آن ، موردآسیب دیده کشتى را محکم بستیم و کشتى بى خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم. ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار، بپردازیم ، و اکنون این مبلغ را به حضورت آورده ایم ، تا هر که را بخواهى، به او صدقه بدهى.
حضرت داوود به زن متوجه شد و به او فرمود: پروردگار تو در دریا براى تو هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى؟ 
سپس ‍ هزار دینار را به آن زن داد، و فرمود: این پول را در تامین معاش کودکانت مصرف کن. خداوند به حال و روزگار تو، آگاهتر از دیگران است
.
 
[ یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:حکمت خدا,حکمت الهی,حکمت,داستان حضرت داوود,داستان,درس زندگی, ] [ 12:17 ] [ Mahtab ]
1 نظر

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 25 صفحه بعد

.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 62
بازدید دیروز : 63
بازدید هفته : 186
بازدید ماه : 310
بازدید کل : 321661
تعداد مطالب : 243
تعداد نظرات : 70
تعداد آنلاین : 1